در بخش قبلی این مقاله نگاهی به زندگی کمال الملک (محمد غفاری) و تاثیر او بر هنر معاصر ایران شد و قرارا بود به آغاز کار اولین مدرسه هنری کشور بپردازیم. مدرسه صنایع مستظرفه در سال 1289 شمسی به همت و سرپرستی محمد غفاری در تهران تأسیس شد . این مدرسه برای تدریس و توسعه نقاشی راه اندازی و هم زمان با آن ، به رشته های منبت کاری ، موزاییک سازی و قالیبافی هم پرداخته می شد. چند سال بعد ، بخش مجسمه سازی نیز توسط ابوالحسن صدیقی در این مدرسه دایر و تدریس آن آغاز می شود . اسماعیل آشتیانی که از شاگردان کمال الملک بود و در سال 1290 شمسی وارد مدرسه صنایع مستظرفه شده بود ، پس از آنکه کمال المللک در سال 1307 از مسئولیت مدرسه کناره گیری کرد ، عهده دار ریاست مدرسه شد . پس از درگذشت کمال الملک مدرسه صنایع مستظرفه با تغییراتی روبرو و بر اساس سیاست های تدریس رشته ها ، به دو بخش و تشکیلات مجزا تقسیم شد و به جای آن هنرستان کمال الملک و هنرستان هنرهای سنتی ، کار آموزش هنر را برعهده گرفتند . صنایع قدیمه ( رشته های مینیاتور ، تذهیب ، نقش قالی ونقش کاشی) به هنرستان هنرهای سنتی سپرده شد و صنایع جدیده (رشه های نقاشی و مجسمه سازی) به هنرستان کمال الملک واگذار گردید.
سیر تحولات مدرسه صنایع مستظرفه در طول تاریخ با فراز و فرودهای بسیاری همراه گشته و در حال حاضر هنرستان هنرهای زیبا ، بازمانده و میراث دار آن است . بازخوانیِ نامِ مدرسان و هنرآموزانِ مدرسه صنایع مستظرفه از ابتدا تاکنون ، حاکی از تأثیر شگرف این مدرسه در جریان های هنری معاصر ایران دارد .
به موضوع اصلی بازمی گردیم و به این مسئله اشاره می کنیم که برخی از صاحب نظران بر اساس سیر تاریخی ، هنر ایران را به چهار دوره دسته بندی کرده اند که عبارتند از: هنر پیش از تاریخ / هنر دوره تاریخی / هنر دوره اسلامی/ هنر معاصر ایران و در بخش بندی هنر معاصر و به منظور سهولت در پژوهش های تاریخی، با معیار و شاخص قرار دادن انقلاب مشروطیت ، به عنوان آغاز تحولات در ادبیات و هنر ایران، چهار بازه زمانی را پیشنهاد کرده اند . دوره اول [سالهای 1289-1320] دوره دوم [ سالهای 1320 تا 1337 ] دوره سوم [سالهای 1337 تا 1357 ] و دوره چهارم [سالهای 1357 تا کنون] .
گرچه این تقسیم بندی نمی تواند تمامی ابعاد هنرهای ایران را در بر گیرد و نزدیکی قابل قبول تری با تحولات حوزه هنرهای تجسمی دارد اما همانگونه که اشاره شد ، می توان با اغماض این زمانبندی را برای نزدیک شدن به موضع بحث بکار گرفت. در سطور بعد که نگاهی گذرا به هنرهای ایران در دوران معاصر خواهم داشت ، به فراخور موضوع، اشاراتی به تقسیم بندی خاص هر بحث می شود .
- / ادبیات
در نهمین نشست فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و آنجا که قرار است در موضوع [مفهوم تاریخ ادبیات معاصر ایران ] سخنرانی شود . دکتر محمود فتوحی استاد دانشگاه در بخشی از سخنان خود می گوید : " تقریباً در اغلب زبان های زنده دنیا ، مفهوم معاصر مبهم است . بخصوص آنجا که برای توصیف ادبیات و هنر بکار می رود . سؤالاتی ازجمله ، معاصر چیست ؟ چه کسی معاصر است و یا چه چیزی با چه کسی معاصر است ؟ آیا با نویسنده معاصر است یا با اثر ادبی ؟ مطرح و در پیش روی نظریه پردازان تاریخ ادبی و نویسندگان تاریخ ادبیات قرار دارند و اگر مروری کنیم ، می بینیم که در منابع مختلف موجود در
فرهنگ جهانی از قرون وسطی به بعد ، معاصر محسوب می شود و تقریباً از زمانی که تفاوت میان سنت و تجدد مطرح می شود . در یک نگاه کوچکتر قرن بیستم معاصر است و در نگاه عمیق تر بعد از جنگ جهانی دوم و در یک نگاه دقیق تر با مبانی فلسفی ، از سال 1950 و تا سال 1975 به بعد را معاصر می دانند و در یک نگاه بسیار سخت گیرانه برخی دهه اخیر را و در نگاه رادیکال ، سال 2007 را برای ادبیات معاصر می دانند ؛ لذا می بینیم این تشتُت در ادراک مفهوم معاصر وجود دارد" .
با پذیرش این موضوع که اغلب اندیشه ورزان بدان پرداخته وابهامی را در تعاریف زمانی هنر معاصر دارند و با پیش فرضی که در سطور ابتدایی به آن اشاره شد ، توجه خود را معطوف به تلخیص مقاله ارزشمند دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در موضوع تحول در [ ادبیات معاصر ایران] می کنیم که با نگاه به پیشینه امر می نویسند:
" ایده آزادی به تدریج از هند و روسیه و نیز امپراطوری عثمانی از طریق زبان ترکی (استانبولی) در ایران اشاعه یافت . سپس تعدادی از افراد نظیر میرزا فتح علی آخوند زاده / ملکم خان و سید جمال الدین برای انتشار افکار آزادی خواهانه در خارج از کشور فعالیت کردند . ملکم خان به عنوان یک نفر سیاست پیشه و مصلح ، میرزا فتح علی به عنوان یک نویسنده و نقاد و سید جمال الدین به عنوان یک نفر متفکر اجتماعی و سیاسی با تکیه بر مذهب و با شیوه های ویژه خود ، راه را برای انتشار تفکر جدید و اصول ایده ی آزادی هموار کردند . طبیعی است که این افکار و آرا ، چندی بعد در ادبیات و شعر فارسی متبلور گردید . نخستین بیانیه در این زمینه که به دلیل سوابق تاریخی ، تا حدی شدید اللحن و تند بود ، بیانیه میرزا فتح علی اخوندزاده بود که در اواسط دوره ناصر الدین شاه ، ادبیات کهن و سبکِ مداحی و ستایش گری را سختی مورد حمله قرارداد . او با نوشتن چندین نمایشنامه - که از نمونه های نخست نمایشنامه نویسی در ادبیات ، چاپ شده ایران به شمار می رود- به نقادی های خود جان و معنی بخشید"
گرایش های انتقادی برخی صاحب قلمان که در قالب بیانیه و شعر ارائه می شود ، شاخصه های ادبیات دوره در حالِ گذر به مشروطه است . بیانیه هایی که لحنی بی پروا و خالی از مدح و مداهنه دارد . در فضای پر التهاب کشور ، جریان های ادبی نیز برای رسیدن به حکومتی فارغ از استبداد موجود ، آثار خود را در کلمه آزادی دنبال می کنند.
" در این دوره ، شعر فارسی در قلمرو محتوا و اهداف شعری ، از دربار ، رَست و گام به کوچه و بازار نهاد ومشحون از خون و فریاد و گرمی زندگی و آرمان ها شد . شعر فارسی ، قرن های متمادی ، از زندگی قهر کرده بود و همه کوششی که شاعران عهد صفوی برای ایجاد تحول واصلاح در آن انجام می دادند ، چیزی جز تحولی در ظاهر بیان شعری و صور خیال شعری نبود ؛ ولی شعر مشروطیت تا آن اندازه محتوا و گستره ی احساس شعر فارسی را دگرگون کرد که می توان گفت همه ی پیوندش را با گذشته گسست."
این مقاله را پی خواهیم گرفت .
پژمان ضیائیان
منتشر شده در روزنامه خبر جنوب 1393.7.28