نقاشی و مجسمه سازی
در اولین بخش های سلسله نوشته های هنر معاصر ایران و پس از ارائه چند دیدگاه از استنباط هایی که صاحب نظران از دوران معاصر دارند ، به پژوهش معتبر آقای رویین پاکباز رسیدم که تحولات نقاشی و مجسمه سازی را به چهار دوره تقسیم کرده و اشاره نموده بود : این دوره بندی که بیشتر برای سهولت بررسی تاریخی به کار می آید و لزوماً نشان دهنده مقاطع تحول هنری در دوران معاصر نیست ، بر پایه دوره اول (1289-1320) دوره دوم (1320-1337) دوره سوم (1337-1357) دوره چهارم (1357 تا کنون ) شکل گرفته بود .
ایشان دورۀ نخست این تحولات را چنین بازگو می کنند :
(( با تلاش کمال الملک در مدت پانزده سال سرپرستی مدرسه صنایع مستظرفه ، شماری نقاش و مجسمه ساز برخوردار از توانایی های فنی پرورش یافتند . در این زمان نقاشان هنر آموخته در مدارس روسیه نیز در تبریز فعال بود ند ولی کار آموزشی و هنری شان تفاوت چندانی با کار کمال الملک نداشت . تقریباً هم زمان با کناره گیری کمال الملک از تدریس ، مدرسه ی او عملاً به صورت مؤسسه صنایع قدیمه در آمده بود . اقدامات حمایتی دولت ، ترتیب مسابقات و اهداء جوایز ، نگارگران را به فعالیتی تازه ترغیب کرد . آنان قصد داشتند تحولی در سنت مینیاتور ایرانی ایجاد کنند . چنین رویکردی به سنت ، که از سیاست نو سازی فرهنگی دوره رضا شاه ناشی می شد . مورد تایید ایران شناسان خارجی قرار گرفت . بدین سان دو گرایش متمایز در هنرِ رسمی زمان رضا شاه پدیدآمد . از یک سو پیروی از شیوه های هنر آکادمیک اروپایی و از سوی دیگر کوشش برای احیای نگارگری قدیم در قالبی باب سلیقه روز . از میان نمایندگان گرایش اول باید به اسماعیل آشتیانی / حسنعلی وزیری / ابوالحسن صدیقی / علی اکبر یاسمی / علی محمد حیدریان و رسام ارژنگی اشاره کرد در میان نگار گران وابسته به گرایش دوم نیز نام های معتبری چون هادی تجویدی / حسین بهزاد / حسن مصور الملکی قرار دارند .
نقاشی قهوه خانه هم در این دوره ، خارج از حوزه هنر رسمی ، شکوفان شده بود .
با گسترش دامنه جنگ جهانی به ایران و برکناری رضا شاه ، دوره جدیدی در تاریخ هنر معاصر آغاز می شود که می توان دوره دوم به آن اطلاق کرد . برقراری مختصر آزادی های اجتماعی و تماس مستقیم با مظاهر فرهنگ غرب – به سبب حضور ارتش متفقین در ایران – مجالی برای نو جویی هنری پدید آورد . آشنایی با آثار و زندگی پیشگامان هنر مدرن ، فکر رها شدن از قیود هنر سنتی را در جوانان ایرانی بیدار کرد . برخی از نقاشان نسل جدید با نفی قالب های هنر رسمی دوره قبل ، الگوی خود را در آثار رئالیست های روسی و امپرسیونیست های فرانسوی یافتند .
با این حال نفوذ مکتب کمال الملک هم چنان قوی بود ، نوگرایان که اکنون به مکتب های کوبیسم و اکسپرسیونیسم جلب شده بودند ، پایگاههای هنر نو خود را شکل می دادند .از این زمان جدل میان پیروان هنر قدیم و جدید در مجامع و مطبوعات به شدت جریان داشت . طی این سال ها با پرورش جوانان نوجو در هنرستان ها و به سبب فعالیت هنرمندان تازه بازگشته از اروپا و آمریکا و انتشار گاهنامه های مدافع نقاشی نو ، جنبش نوگرایی رشد کرد و از حمایت دولت نیز برخوردار شد .
فعال ترین نقاشان این دوره را می توان به سه دسته نوگرا ، سنت گرا و میانه رو تقسیم کرد . حسین کاظمی/ جلیل ضیاء پور /هوشنگ پزشک نیا / جواد حمیدی / احمد اسفندیاری / عبدا.. عامری / محمود جوادی پور / مهدی ویشگاهی / صادق بریرانی / سودابه گنجه ای / مارکو گریگوریان و سیراک ملکونیان در دسته نوگرایان جای داشتند . علی اصغر پتگر/ رضا صمیمی / جعفر پتگر/ بهزاد / ابوطالب مقیمی/ علی مطیع/ محمد علی زاویه / علی کریمی/ حسین الطافی به همراه وفادارترین شاگردان کمال الملک به دسته سنت گرا متعلق بودند . حال آنکه علی اکبر صنعتی / محسن مقدم / علی رخساز / محمود اولیاء/ مارکار قرابگیان /آندره گوالویچ / حبیب محمدی / رضا فروزی / میناسیان و عباس کاتوزیان از جمله نقاشان میانه رو محسوب می شدند.
زمان برپایی نخستین دو سالانه تهران در سال 1337 را می توان آغاز دوره جدید دانست زیرا با گردآوری و معرفی آثار نو پردازان در یک نمایشگاه بزرگ ، جنبش نوگرایی به رسمیت شناخته شد . ظاهراً ، هدف برگزار کنندگان دو سالانه ایجاد امکانات بررسی و ارزیابی آثار نو پدید ایرانی ، آشنا کردن مردم با شیوه های هنر مدرن و انتخاب چند اثر برای ارائه در نمایشگاه های بین المللی بود ، ولی این اقدام باعث بروز حرکتی مصنوعی و موقتی در هنر معاصر نیز شد . بدین معنا که نوع و شیوه کاربرندگان جوایز در هر دو سالانه ، دست کم تا دو سال بعد سرمشق کارهنر مندان جوان قرار گرفت و آنان را از جست و جو و تجربه شخصی باز داشت . موج های اکسپرسیونیسم ، تجرید گرایی و سنت گرایی نو یکی پس از دیگری از متن همین دو سالانه ها برخاستند . در میان برندگان این دوسالانه ها به نام هایی چون مارکو گریگوریان / ناصر اویسی/ ابوالقاسم سعیدی / سهراب سپهری/ بهجت صدر /محسن وزیری مقدم / حسین زنده رودی / فرامرز پیلارام / مسعود عربشاهی / پرویز تناولی و ژاژه طباطبائی برخورد می کنیم .
از دیگر رویدادهای با اهمیت این دوره تأسیس هنرکده هنرهای تزئینی به قصد تربیت کارشناسانی در زمینه ی هنرهای کاربردی بود که با ایجاد رشته های نو بخشی از نیازهای آموزشی نسل جدید را پاسخ می داد . ده ها نقاش، مجسمه ساز در این هنرکده پرورش یافتند که با فعالیت شان برتحولات بعدی هنر معاصر ایران تأثیر گذاشتند و با کارکرد شان ، حرکتی وسیع و بی سابقه در همه ی عرضه های هنر بصری آغاز نمودند .
در آن سالها رفته رفته نوع تازه ای از هنر رسمی شکل می گرفت ، بالاترین مقامات حکومتی، بسیاری از دستگاه های دولتی و حتی مؤسسات بخش خصوصی ، سیاست کلی حمایت از هنر و هنرمندان را دنبال می کردند . چند انجمن فرهنگی ، موزه ، نگارخانه و کانون هنری در تهران وشهرهای دیگر بر پا شد که هریک به روش خود در جهت معرفی و اشاعه هنر جدید می کوشیدند .
به دلایل مختلف و موجه هنر و کارِ مجسمه سازی هیچگاه از رشد و گسترشی به اندازه نقاشی برخوردار نبود . مجسمه سازی نوین با نخستین دو سالانه تهران ظاهر شد .پیشگامانی همچون طبا طبایی و تناولی هیچ پیوندی با پیکره سازان پیشین از جمله صنعتی و صدیقی نداشتند . تناولی بر پایه آموخته هایش در ایتالیا ، سریعاً خود را به سطح یک مجسمه ساز حرفه ای رساند و با این کار راهی برای دیگران گشود .
در این دوره پر تکاپو ، محدودیت تحول پذیری نقاشی سنتی بیش از پیش آشکار شد و بسیاری همان روش های استادان متقدم را در کار خویش تکرار می کردند . تنها نگار گرانی چون محمود فرشچیان و جلال سوسن آبادی توانستند برخی نوآوری ها در قالب و مضمون ، از این دایره ی بسته پا را فراتر نهند . علیرغم اقدامات حمایتی ، این وضع برای نقاشان سنتی تا دهه بعد ادامه یافت .
پژمان ضیائیان
منتشر شده در روزنامه خبر جنوب 1393.11.2